شعر قاصدک از مهدی اخوان ثالث


ghasedak bolori

 قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟
از کجا، وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی، امّا، امّا
گِرد بام و درِ من
بی‌ثمر می گردی.
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیّار و دیاری ـ باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
 برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک!
 در دلِ من همه کورند و کرند.
دست بردار ازین در وطنِ خویش غریب.
قاصدِ تجربه‌های همه تلخ،
با دلم می‌گوید
که دروغی تو، دروغ؛
که فریبی تو، فریب.
قاصدک! هان، ولی . . . آخر . . . ای‌وای!
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام، آی! کجا رفتی؟ آی . . .!
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکسترِ گرمی، جائی؟
در اجاقی ـ طمعِ شعله نمی‌بندم ـ خُردک شرری هست هنوز؟
قاصدک!
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می‌گریند.
تهران ـ شهریور 1338
از مجموعۀ «آخر شاهنامه»


نظرات شما عزیزان:

امیر
ساعت17:59---5 ارديبهشت 1391
سلام دوست عزیز من که از توضیحاتت در رابطه با صفحه ی اول وبت که به این زیبایی است چیزی نفهمیدم اگه میشه واضح تر بگی .ممنون میشم.....یا علی.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 2 فروردين 1391برچسب:,ساعت 12:45 توسط hiva.m| يک نظر |


Power By: LoxBlog.Com